دختری 24 ساله و فوق العاده عاطفی ام کم سنتر که بودم یعنی17-18 سال با پسرای زیادی دوست میشدم که نسبت به هیچ کدوم احساسی نداشتم و بیشتر دوستیام اجتماعی بودو بیشتر از دو هفته طول نمیکشید و از حد دوستی رابطه ام فراتر نمیرفت تا اینکه وقتی 19 سالم شد با رضا آشنا شدم که تو محلمون اونزمان مشاوراملاک داشت اونقدر با همه برام متفاوت بود که دور همه رو خط کشیدم و پاش موندم تازه فهمیدم عاشق شدم تجربه عشق اول خیلی سخته..اونزمان (سال87)رضا یه پسر لات و قلدر و مغرور بود اینکه دوست داشتنشو پشت غرورش قایم میکرد بیشتر دوستش داشتم تا اینکه بعد دو سال دوستی یکی از دوستاش بین ما رو بهم زد و ضربه ی خیلی بدی خوردم وقتی رضا ولم کرد دانشجو بودمو یه ترم افتادم رضا هم دیگه فروشگاه لاستیک فروشی زدو از محل ما رفت ازون سال تا دو سال بعدش همش تو فکرش بودم همه روبخاطرش رد میکردم حتی خواستگارامو..که شاید برگرده هیچ پسری برام اون نمیشد بی هوا میرفتم تو محلشون اینقدر منتظر میموندم تا از دور ببینمش که حالش خوبه...همه چی یه طرفه بود تا امسال که دقیقا4 سال ازون ماجراها میگذره یهو رضا بهم زنگ زد و گفت دلش برام تنگ شده میخواد منو ببینه احساس کردم به آرزوم رسیدم دیگه اینبار از دستش نمیدم رضا خیلی عوض شده بود خیلی مرد شده بود هوامو داشت دوست داشتنو به زبون میاورد میخواست گذشته رو جبران کنه همه چی عالی بود و اون هیچ جای خالی برام نذاشته بود که بخوام به چیزی حتی شک کنم...تااینکه سرو کله ی اون رفیقش پیدا شدو گفت رضا زن و بچه داره باورم نمیشد رفتم تو محلشون تحقیق اونام تایید کردن به رضا گفتم تا مدتها انکار میکردو بالاخره گفت 6 سال پیش یعنی حتی قبل اینکه بخواد با من آشنا شه به اصرار مادرش با دختر فامیلشون ازدواج میکنه ازدواجی که هیچ علاقه ای به دختره نداشته و از دو ماه اول دعواهاشون شروع شده و 2بارم تا پای طلاق رفتن چون هردو خونواده سنتی بوئنو فامیلم بودن نتونستن جدا شن گفت تنها عشق زندگیش و زن زندگیش منم تنها دلخوشیش و امیدش به آینده منم گفت تنهاش نذارمو چون نمیخواسته از دستم ده همیچین دروغی گفته بماند که زندگی من جهنم شد دنیا رو سرم خراب شد که وقتی فهمیدم تنها عشق زندگیمو با کسی شریکم...خیلی به خودم تلقین کردم عین رفیق کنارشمیمونم دلگرمش میکنم به زندگی اما نتونستم حس حسادت نذاشت و یه شب بی خبر گوشیمو خاموش کردم و تا امروز شده 7روز و هر شب برام یه سال بود دارم دیوونه میشم نمیدونم چیکار کنم